آروینآروین، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

آروین شاهزاده کوچولوی مامان و بابا

عکس 6

شیطنتا شاهزاده کوچولو حدو مرز ندارن همه جا سرک میکشه اینا چشمه هایی از شیطنتاش هستن قربونت برم نفس مامان ...
26 شهريور 1394

عکس2

تو این عکس آروین با دختر عموش عکس گرفته خیلی دختر عموشو دوست داره فندقی به دختر عمو میگه پاطی آخه اسمش فاطمه هست آروین هنوز نمیتونه خوب تلفظ کنه خلاصه اینکه همدیگه رو خیلی دوست دارن میخان همش کنار هم باشن با همدیگه هم زیاد دعوا میکنن ...
26 شهريور 1394

عکس1

تو این عکس پسملی دختر شده چادر سر کرده چادر هم واس رعنا جونه که رقیه سرش کرده عکس گرفته نه اینکه خوشکله شبیه دختراست واسه همین هم دهتر عموها همش با چادر وروسری ازش عکس میگیرن قربونش برم که اینهمه ماهه ...
25 شهريور 1394

کلمات قشنگ

کلمه های بامزه اروین کوچولو مامان… مامایی بابا…بابایی سلام…سلا پیچ گوشتی…پی گوشک شیر…سیر ناز…نوز خاله…اله عمه…عمی نمیتونم…پیتونم کش مو…موکشی اب میخام…اب داری قطره…که یه خیلی کلمات رو میگه که الن یادم نیست ولی گل پسرم خیلی باهوشه خیلی هم حرف مامان رو گوش میکنه میگه چسم باسه بهش میگم مامان و دوست داری میگه نه هر چی هم که میگم میخای میگه نه ولی میخاد عاشق موبایل هم هستش بازی پو رو هم خوب بلده حمومش میکنه بهش غذا میده  خلاصه اینکه خیلی بازیگوش شده تو همه کاری با بابا ومامان همکاری میکنه شیطون بلا شده عزیزم همش هم میخاد بره دددیگه ...
23 شهريور 1394

هجدهمین ماهگرد

هجدهمین ماهگردت مبارک سلطان قلبم مثل نفسی برايم .... مثل هوا ...مثل آب پس بدان ...اگر نبودي...نبودم اگر نباشی.....نيستم بي تو من....هيچم فرشته ی نازنینم... خوب من ... نام تو مرا هميشه مست می كند... بهتر از شراب... بهتر از تمام شعرهای ناب... نام تو اگرچه بهترين سرود زندگي ست... من تورا به خلوت خدايی خيال خود، "بهترين بهترين من" خطاب می كنم... بهترين بهترين من... توبزرگ میشوی وبزرگتر.... ومن هرروز دلتنگ روزهای کودکی ات میشوم روزهای نوزادی .روزهایی که به غیر از آغوش من ماْوایی نداشتی. دلتنگ روزهایی هستم که به سرعت سپری شد. خیلی زود گذشت.روزی که خدا یک فرشته را به من هدیه داد تا زین پس نگهدار او باشم. امانتدار خدا هستم تا ا...
29 مرداد 1394

شانزدهمین ماهگرد شازده کوچولو

خداوند تورا به من هدیه دادو من همیشه دلشوره دارم از اینکه شاید آنچه میپنداشتم نباشم ... نفس هایت که به گونه هایم ساییده می شودانگار آرامش بهشت را به چشمهایم میفرستی. دستهایت که می چرخد ومیان دستهایم پنهان می شود... خنده هایت که ریش میشوم وعاشق چشمهایت که عمق نگاهم را می کاود و من همیشه تو راکم داشته ام. از داشته هایم دلتنگ که میشوم انگارصدای گریه های توست ، تنها نوازشی که مرا بخودفرو میبرد که توفرشته ای یا نه؟نمی دانم... اما همین بس که چشمهای خداوند میان دستهای من وتوپیداست. آرام جان من....اگرآزردمت یافراموشت کردم،فراموش مکن که تورا با فرشته ها پیوند زده اند. میان باغچه کوچک بهشتی خود...جایی برایم بگ...
28 ارديبهشت 1394