سر ما خوردگی طولانی فندق کوچولو
آروین طلا چند روز پیش ی کوچولو سرما خورد مامان برات بگه که بردمت دکتر ولی به جای اینکه روز به روز بهتر بشی بدتر شدی تو مدت سرما خوردگی 2 بار دکتر بردمت هر چی بهت رسیدگی کردم خوب نشدی کلی مامان و بابا برات غصه خوردن الان ی 2 روزی هستش ی کم بهتره ولی خوب خوب نشدی مامان و بابا حاضرن هر چی بلا و مریضی هست سر خودشون بیاد ولی تو همیشه سرحال و سلامت باشی پسرکم.این روزا کارات هم جالب شدن تمرین میکنی صدات قشنگ شه همش جیق میکشی کنار مبللا می ایستی که همش زمین میخوری چند ثانیه خودت می ایستی خلاصه خیلی جگررررررررررررررررر شدی برامامان وقت آزاد نذاشتی همش درگیر کارای تو هستم حتی وقت ندارم ی مطلب درست وحسابی واست بنویسم خلاصه بابایی رو که میبینی اینهمه خوشحالی میکنی که حد نداره دیگه به من کاری نداری همش از سر کول بابایی بالا میری تا دیر وقت با هم بازی میکنید که دیگه هر دوتون خسته میشید بابایی رو که میبینی دیگه مامانی رو نمیشناسی طرف من دیگه نمیایی منم فرصتی پیدا میکنم تا کارامو بکنم در ضمن حرف دد رو که میزنیم اینهمه خوشحال میشی که خودت تند تند چهار دستو پا میری سمت در یا دنبال منو بابا میایی که بغلت کنیم خیلی دد رو دوست داری شیطونک مامان چند تا عکس ازت گرفتم خیلی ماه شدی آخه مامان جون گفت که با روغن کنجد یا بادوم پیشونیتوماساژ بدم بعد ببندم همین کارو کردم که ی کم بهتر شدی خیلی بامزه شدی واسه همین ازت عکس گرفتم
نفسم عاشق تلویزیونه حتی تو اون حال بد بازم مشغوله تماشا کردنه تلویزیونه